علاقهمندي ها
+
آب آهنگ خودش را دارد
آسمان رنگ خودش را دارد
رسمش اين نيست عزيزم برگرد
عشق، فرهنگ خودش را دارد.
.
.
علي محبي
باران اشک
99/2/2

طنين آرامش
{a h=booyemey}بوي مي{/a} متشکرم:)
انديشه نگار
بسيار زيبا..
کفش هاي مکاشفه
واقعا عشق فرهنگ خودش را دارد ... فرهنگ خيلي سختي داره, با آداب و رسوم شرعي و عرفي ... سخت سخت و جانکاه , اما زيبا و شگفت انگيز
طنين آرامش
{a h=nostalgic2}کفش هاي مکاشفه{/a} سپاس فراوان از شما سرکار عاليه
+
دل آمد و اعتراف دلتنگي كرد
عقل آينه ي زلال را سنگي كرد
من آمده بودم به مرادم برسم
غم جاي تو با دلم هماهنگي كرد
.
.
علي محبي
نگارستان خيال
98/11/1

+
شرمنده كه عشق سر به زيرم كرده است
از آينه و پنجره سيرم كرده است
من، عابر كوچه هاي باران بودم
چشمان يكي هميشه ،پيرم كرده است
.
.
علي محبي
نگارستان خيال
98/11/1

{a h=bandevmaaboud}من.تو.خدا{/a} سلام خانوم . بله درسته و خودمم به همين فکر مي کردم . اما حسم ميگفت است حرف دلمو مشدد مي کنه :-) *بماند* :)
+
من سکوتم ، سکوت يک مرده !
سايه ي يک صداي سر خورده
يک اتاق هميشه در بسته
يک عبوس هميشه آزرده
.
.
علي محبي
نگارستان خيال
98/11/1
+
گفتم به تو فکر چاره کردن دير است
بر آينه ها نظاره کردن دير است
وقتي پته ام به روي آب افتاده است
از پنجره ها اشاره کردن دير است
.
.
علي محبي
نگارستان خيال
98/11/1

+
بگذار که آسمان صدايت بزند
يک چرخ در اين حال و هوايت بزند
دلداده ترين پرنده ها مي خواهد
يک بوسه به جاي گل به پايت بزند
.
.
علي محبي
نگارستان خيال
98/11/1

+
هر چند نگاه کور و کر داشته ايم
عمري دل مست و بي خبر داشته ايم
اين پنبه تو از گوش خودت بيرون کن
دست از سر چشمان تو بر داشته ايم
.
.
علي محبي
نگارستان خيال
98/11/1
+
پرسه در مردادماه 19
به روي ايوان مرداد نشستهام،
حتي تير چراغ برق کوچه
و درخت سبز بلند همسايه
غمگين به نظر ميرسند.
ستارگان در آسمان سوسو ميزنند
و نسيم خنکي لامپ حياط را پاندولوار تکان ميدهد.
نور ماشينهاي خيابان
به روي ديوار بلند خانه کشيده ميشود
و من ناگهان احساس ميکنم
که چقدر سردم است.
ريرا
* کميل *
98/7/8
+
گاه طره نگاهش که به خشت خام مي افتاد عُجب در منظر روئيتش سجده به شيطان مي افتاد
آه و صد افسوس که از تنديس خيالش، آتش به پياله ي رندان بيفروخت
ما صهبا بدستان را که جلاجل به گوش است ناگه گره اي از بهر تامل؛ به حرم، خانه ي الله بيفتاد
که سالوس زمان را پندار به قله چشم بيفروخت و مدحِ کمالش بر افروخت

*خاطره*
97/6/19
+
سلام ..
پيشايش روز خبرنگار را به همه همکارانم تبريک مي گويم اميدوارم که قلم تان پايدار و انديشه تان سبز و دل تان اميدوار باشد ..

غزل صداقت
98/6/12
* اينم تبريک ويژه يکي از دوستان خبرنگارم : *سردبيري که خبرنگاري نيست، خبرقلع و قمع کردنِ ، زور گوييِ به خبرنگار مظلومِ، با همه اين وجود زورگو روزت مبارک .... * دوستم B-) / من:-o
+
[تلگرام]
تاصبحدم از چاييِ گلخنده اش دم ميکند
زيرِ اجاقِ غصه را دستِ دلم کم ميکند
#رويايي از گلبوسه بر سيبِ لبِ #حوّايي اش
حالِ دلم را خوشترين فرزندِ #آدم ميکند
#مهدي_زکي_زاده
صبح مان بخيروبمهر

*مرگ بر آمريکا*
98/6/7
+
[تلگرام]
پروردگارم مرا زلال آفريد چون آب جاري رودها
اما آنگاه که روح زلالم در قالب خاکي جاي گرفت و هوا و هوس و منيت در آن ريشه کرد کدر گشتم و ديگر انوار الهي در من خاکي مجال تجلي نيافت و زير پايم سايه اي گسترده شد به تاريکي درونم
از تاريکي خود ترسيدم و از نور دور گشتم تا سايه ام کوچکتر شود غافل از اين که دوري از نور يعني تاريکي و ضلال و گمراهي
راه را گم کرده بودم و خائف و سرگشته رو به سوي نور آوردم
هرچه به نور نزديکتر مي شدم سايه ام بلند تر مي شد اما راه نيز روشن تر بود رفتم و رفتم و رفتم و چون تاج نور بر سرم حلقه کرد سايه را ديدم که حقيرانه در زير پايم جان باخت
*پوريا*
96/11/3